logo-img
حریم خصوصی و سیاست
11 ماه پیش

«مرشد» و «شیخ» و «قطب» در آیین اسلام

آیا اسلام، داشتن «مرشد» و «شیخ» و «قطب» و سرسپردگی و پیروی بی چون و چرا از آنها را تایید می کند؟


پاسخ اجمالی: اهل سنت هیچ مرجعى جز قرآن و روایات پیامبر(ص) و عقل و اجماع ندارند. شیعیان نیز علاوه بر موارد بالا به مقتضاى حدیث «ثقلین» پس از پیامبر(ص) ولایت مطلقه را براى اهل بیت(ع) قائلند و در دوران غیبت کبری طبق دستور ائمه در شریعت و طریقت، به فقها که نایبان عام امامند، رجوع می کنند. پس كسی نمى تواند به بهانه اینكه رجوع به علما در شریعت است، در طریقت به قطب رجوع نماید؛ زیرا شریعت و طریقت را همه باید از معصومین(ع) دریافت دارند. پاسخ تفصیلی: علماء اهل تسنن بعد از پیغمبر اسلام(صلى الله علیه و آله) هیچ مرجعى جز كتاب اللّه و سنت (قرآن و روایات پیغمبر اكرم(صلى الله علیه و آله)) در احكام و دستورات دینى نمى شناسند، البته گاهى هم به دلیل عقل و اجماع (یعنى اتفاق همه بر چیزى) نیز استدلال مى كنند، ولى علماى شیعه حقایق دین خود را به مقتضاى «حدیث ثقلین» كه از احادیث متواتره است و وسیله هدایت را منحصر به كتاب اللّه و عترت مى كند، از این دو منبع عظیم مى گیرند. آنها پس از پیغمبر اكرم(صلى الله علیه و آله)، ولایت مطلقه را براى ائمه اهل بیت(علیهم السلام) قائلند و پس از غیبت امام دوازدهم حجة بن الحسن العسكرى(ارواحنا فداه) چهار نفر را به عنوان نایب خاص مى شناسند و پس از آنها هیچ مرجع صلاحیت دارى چه در عبادات و احكام و چه در اخلاقیات و صفات معنوى و باطنى، چه در اذكار و اوراد و چه در اعمال روزانه دنیا، جز فقها و دانشمندانى كه آگاهى از مكتب آنها دارند و نایبان عام آنها محسوب مى شوند و مى توانند حقایق اسلام را از منابع معتبر استنباط كنند، به رسمیّت نمى شناسند. آنها را مجتهد مى نامند و شرط پیروى از آنها علاوه بر اجتهاد، داشتن مقام تقوا و عدالت است. بنابراین هیچ كس نمى تواند به بهانه اینكه رجوع به علما و مجتهدین در قسمت «شریعت» است اما «طریقت» مراجع دیگرى دارد، كسى را به سوى خود دعوت كند، زیرا «شریعت» و «طریقت» و «حقیقت» را همه باید از معصومین(علیهم السلام) دریافت دارند. این توهین و جسارت بزرگى است كه بگوییم «شریعت» را از آنها مى گیریم و «طریقت» را از افراد بى سواد یا كم سواد كه جز ادعاهاى تو خالى، سرمایه اى ندارند، به دست مى آوریم.(1) به عبارت دیگر: هر عملى كه نام طریقت بر آن گذارده شود (اعم از ذكر و فكر و عبادات و ... بیشتر بخوانید) در شرع حكمى دارد، آنچه به حال بشر مفید است، یا به عنوان واجب یا مستحب دستور داده شده و از آنچه مضر بوده، به عنوان حرام یا مكروه منع شده، در این صورت جایى براى اظهار نظر دیگرى باقى نمى ماند. اسلام با این وضع، سدّ محكمى در اطراف و دستورات آسمانى خود كشیده و پاسدارانى براى آن تعیین كرده و آن را از دستبرد دشمنانِ دانا و دوستانِ نادان محفوظ داشته است و به هیچ وجه اجازه نمى دهد كسى كوركورانه سر به دیگرى بسپارد و مطابق خیالات و هوا و هوس هاى او قدمى بردارد، آنچه را که غیر از دستوراتى است كه از كتاب و سنت رسیده، بدعت و گمراهى می داند و پیرو آن را بر باطل مى شمارد. بنابراین در فرهنگ اسلام جایى براى «قطب» و «مرشد» و «پیر» نیست، اگر براستى [آنها] مجتهد و اهل استنباط هستند، در سلك فقها خواهند بود و اگر نیستند همان گونه كه غالبا چنین است پیروى از آنها گناه و خطا و انحراف است.(2) پی نوشت: پی نوشت: (1). عجیب است درباره «قطب» و پیر طریقت، هیچ گونه علوم اكتسابى و ظاهرى شرط نیست. به قول خودشان همان صفاى قلب و شور و عشق و پیمودن مراحل مقامات و احوال طریقت و رسیدن به مرتبه شهود و كشف و فناء او كافى است و لذا بسیارى از مشایخ و اقطاب صوفیه از عوام بوده و با دفتر و كتاب سر و كارى نداشته اند در بین صوفیه كسانى از مشایخ بودند كه حتى سواد نداشتند و این را هم عیب نمى شمرند. ابو على سیاه از مشایخ قدیم، امى بود. (تذكرة الأولیاء، عطار، محمد بن ابراهیم‏، دار المكتبى‏، دمشق‏، بی تا، چاپ: اول‏، ص 24). شمس تبریزى چنانكه از كتب تراجم احوال عرفا بر مى آید از اهل علم نبوده و در روش و گفتار بسیار تلخ و خشن بوده با وجود اینها، جلال الدین او را مظهر تام و كامل «خدا» مى شمرد و به مقام پرستش به او ارادت مى ورزید. و دیوان مولانا جلال الدین رومى معروف به «كلیات شمس تبریزى» كه مركب از چندین هزار بیت است پر از مدح و ستایش شمس تبریزى است. همچنین شیخ صلاح الدین زركوب قونوى كه از اَجِلّه اصحاب جلال الدین رومى بوده و از طرف او مقام شیخى و پیشوایى داشته، مردى امى و عامى بود. (2). گردآوری از کتاب: جلوه حق (بحثى پیرامون صوفیگرى در گذشته و حال‏)، مكارم شیرازى، ناصر، نسل جوان‏، قم‏، 1384 شمسی، ‏چاپ: سوم، ص 203.